امشب مادر و خاله ها اومدن خونه مون شام خوردیم ، همسایه روبروییمون یه پسر جوونیه که بعضی مواقع بسته به حالش میاد گیتار میزنه و میخونه ، امشبم از اون شبا بود ، سه چهار تا آهنگ هم خوند ، خیلی جذاب بود.♤

کاش می فهمیدم که نباید انقدر با خودم یکی به دو کنم سر هرچیز کوچیک و بزرگی ، چون دارم عذاب می کشم.قبل ترا می گفتم  ول کن‌بابا.به جهنم.هر جور دوست داره فکر کنه ، اما نمیدونم چی شده که جدیدا آدما برام خیلی مهم شدن ، کلمات و نگاه ها و رفتارا.اذیت میشم .نمیدونم باید جیکار‌ کنم. :|

۹۸۰۱۱۸ ، ۱:۲۸


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها